بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۵۲۲

۱

خنده‌صبحی‌ست‌که در بندگریبان‌گل است

عیش موجی‌ست‌که سرگشتهٔ توفان‌گل است

۲

غنچه را بوی دل‌افزا سخن زیرلبی‌ست

خلق خوش ابجد طفلان دبستان‌گل است

۳

محو رنگینی گلزار تماشای توام

از نگه تا مژه‌ام عرض خیابان گل است

۴

بسکه صد رنگ جنون زنده شد ازبوی بهار

دم عیسی خجل از جنبش دامان‌گل است

۵

درگلستان وفاسعی کسی ضایع نیست

رنگ هم‌گر رود از خود پی سامان‌گل است

۶

عالمی چشم به‌گرد رم ما روشن‌کرد

دم صبح‌، آینه‌پرداز چراغان گل است

۷

ای خوش آن دیده‌که درانجمن ناز و نیاز

بال بلبل به نظر دارد و حیران‌گل است

۸

دور بیهوشی‌‌ما را قدحی لازم نیست

گردش رنگ همان لغزش مستان‌گل است

۹

غنچه‌سان غفلت ما باعث جمعیت ماست

ورنه بیداری‌گل خواب پریشان‌گل است

۱۰

ماتم و سور جهان آینهٔ یکدگرند

مقطع آه سحر مطلع دیوان‌گل است

۱۱

دیده‌ای واکن و نیرنگ تحیر دریاب

این‌گلستان همه یک زخم نمایان‌گل است

۱۲

بیدل ازیاد رخش غوطه به‌گلشن زده‌ایم

سر اندیشهٔ ما محوگریبان گل است

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۸۲

نظرات