بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۵۲۵

۱

در سیرگاه امر تحیر مقدم است

آیینه‌شخص و صورت این‌شخص مبهم است

۲

دنی آه در جگر نه رخ یاردر نظر

در حیرتم‌که زندگی‌ام از چه عالم است

۳

وضع فلک ز ششجهت آواز می‌دهد

کای بیخبر بلند مجین پایه‌ات خم است

۴

عمری زخود روی‌که به فرسودگی رسی

چون خامه لغزشت به زمینهای بی‌نم است

۵

دل را نشان ناوک آفات کرده‌اند

هر دم زدن به خانهٔ آیینه ماتم است

۶

تسلیم راه فقر نخواهد غبارکس

کز نقش پا علم شده‌ای این چه پرچم است

۷

اوج و حضیض قلزم امکان شکافتیم

از آبرو مگو همه جا این‌گهرکم است

۸

با هیچ‌کس نشاید از انسان طرف شدن

شمشیر انتقام ضعیفان تنک‌دم است

۹

گر وارسی به نشئهٔ اقبال بیخودی

رنگ به‌گردش آمده پیمانهٔ جم است

۱۰

از حیرت حقیقت خلوت‌سرای انس

تا حلقهٔ برون در، آغوش محرم است

۱۱

بگذشت عمر و اشک‌گرفته‌ست دامنش

بر بال صبر عقده همین‌گرد شبنم است

۱۲

زین بار انفعال‌که در نام زندگی‌ست

بیدل نگینم آبلهٔ دوش خاتم است

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۹۳

نظرات

user_image
فرّخ
۱۳۹۳/۰۶/۱۱ - ۱۶:۲۶:۳۵
لطفا بیت دوم مصرع اول به:نی آه در جگر، نه رخ یار در نظراصلاح گردد.