بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۵۵۰

۱

خودگدازی نمِ‌کیفیت صهبای من است

خالی از خویش شدن صورت مینای من است

۲

عبرتم‌، سیر سراغم همه جا نتوان‌کردن

چشم بر خاک نظر دوخته‌، جویای من است

۳

سازگم گشته گی‌ام‌، این همه توفان دارد

شور آفاق‌، صدای پر عنقای من است

۴

همچو داغ از جگر سوختگان می‌جوشم

شعله هرجامژه‌ای گرم‌کند جای من‌است

۵

نتوان با همه وحشت ز سر دردگذشت

فال اشکی‌که زند آبله در پای من است

۶

فرصت رفته به سعی املم می‌خندد

چشمکِ برق همان ابروی ایمای من است

۷

تخم اشکی به‌کف پای‌کسی خواهم ریخت

آرزو مژده دِهِ اوج ثریای من است

۸

اگر این است سر و برگ نمود هستی

داغ امروز من‌، آیینهٔ فردای من است

۹

سجده محمل‌کش صد قافله عجز است اینجا

اشک بی‌پا و سرم، در سر من پای من است

۱۰

نیستم جرعه‌کش درد کدورت بیدل

چون‌گهر صافی دل بادهٔ مینای من‌است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
قطره بقایی
۱۴۰۱/۱۲/۱۵ - ۰۰:۲۶:۵۷
سلام هر قدر کوشش کردم ادیت کنم نشد. این غزل مملو با اشتباهات املایی و وزنی درج صفحه گردیده است. اصل وزن این شعر (رمل مثمن مخبون محذوف... فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) میباشد. و اصل غزل اینست: خودگدازی غم‌کیفیت صهبای من است خالی از خویش شدن صورت مینای من است عبرتم‌، سیر سراغم همه جا نتوان‌کردن چشم بر خاک نظر دوخته‌، جویای من است سازگم گشته گی‌ام‌، این همه توفان دارد شور آفاق‌، صدای پر عنقای من است همچو داغ از جگر سوختگان می‌جوشم شعله هرجامژه‌ای گرم‌کند جای من‌است نتوان با همه وحشت ز سر دردگذشت فال اشکی‌که زند آبله در پای من است فرصت رفته به سعی امل ام می‌خندد چشمَکِ برق همان ابروی ایمای من است تخم اشکی به‌کف پای‌کسی خواهم ریخت آرزو مژده دِهِ اوج ثُریای من است اگر این است، سر و برگ نمود هستی داغ امروز من‌، آیینهٔ فردای من است سجده محمل‌کَشِ صد قافله عجز است اینجا اشک بی‌پا و سرم، در سر من پای من است نیستم جرعه‌کشِ درد کدورت بیدل چون‌گهر صافی دل بادهٔ مینای من‌است چاپ کابل صفحه 245
user_image
قطره بقایی
۱۴۰۱/۱۲/۲۰ - ۱۴:۴۲:۲۷
اینک به بسیار سختی اصلاح کردم ممنون مسولین صفحه