بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۵۵۱

۱

بحر رازم پیچ و تاب فکرگرداب من است

شوخی طبع رسا امواج بیتاب من است

۲

صاف معنی‌کرد مستغنی ز درد صورتم

چون بط می باطن من عالم آب من است

۳

شور شوقم پردهٔ آهنگ‌ساز بیخودیست

نالهٔ‌من چون سپند افسانهٔ‌خواب‌من است

۴

در صفای حیرتم محو است نقش‌کاینات

این‌کتان‌گمگشتهٔ آغوش مهتاب من است

۵

تاکمان وحشتم در قبضهٔ وارستگی‌ست

دورگردیها ز مردم تیر پرتاب من است

۶

جبهه‌ام فرش سجود اهل تسلیم است و بس

قامتی در هرکجا خم‌گشت محراب من است

۷

گوشهٔ امنی ز چشم بسته دارم چون حباب

گرنظروامی‌کنم بر خویش سیلاب من است

۸

گشت اظهار هنر بی‌آبروییهای من

جوهرم چون آینه رنگ ته آب من است

۹

جامی از خمخانهٔ عرفان به دست آورده‌ام

صاف‌گردیدن ز هستی بادهٔ ناب من است

۱۰

غفلتم بیدل عیار امتحان هوشهاست

همچو محمل‌دام‌خواب دیگرن‌خواب‌من است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رهی رهگذر
۱۴۰۰/۰۲/۰۷ - ۱۰:۴۳:۰۷
با درود، فکر کنم این غزل بروزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) باشد.