
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۶۱۰
۱
چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است
برق جولانیکه خواهد سوخت پاکم ناله است
۲
صد گریبان نسخهٔ رسواییام اما هنوز
یک الف ازانتخاب مشق چاکم ناله است
۳
از علمداران یأسم، کار اقبالم بلند
کز سمک تا عالم اوج سماکم ناله است
۴
کس نمیفهمد زبان خاکساریهای من
ورنه هرگردیکه میخیزد ز خاکم ناله است
۵
ازگداز عافیت؟کی برون جوشیدهام
بادهٔ درد دلم رگهای تاکم ناله است
۶
تا نفس برخویش بالد یأس عریان میشود
بیرخت صد پیرهن سامان چاکم ناله است
۷
کس بدآموز نزاکت فهمی الفت مباد
خامشی هم بیتواز بهرهلاکم ناله است
۸
گم شدم از خویش تحریک دل آوازم نداد
این جرس بیدل نمیدانم چراکم ناله است
نظرات