بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۶۴

۱

شور جنون در قفسی با همه بیگانه برآ

یک دو نفس ناله شو و از دل دیوانه برآ

۲

تاب و تب سُبحه بهل‌، رشتهٔ زنّار گسل

قطرهٔ می! جوش زن و برخط پیمانه‌ برآ

۳

اشک‌ کشد تا به‌ کجا ساغر ناموس حیا

شیشه به بازار شکن‌، اندکی از خانه برآ

۴

چون نفس از الفت دل پای تو فرسود به گل

ریشهٔ وحشت ثمری از قفس دانه برآ

۵

چرخ‌ کلید در دل وقف جهادت نکند

ارّه صفت‌ گو دمِ تیغت همه دندانه برآ

۶

نیست خرابات‌جنون عرصهٔ جولان فنون

لغزش مستانه خوش است آبله پیمانه برآ

۷

کرده فسون نفست‌، غرهٔ عشق وهوست

دود چراغی‌که نه‌ای از دل پروانه برآ

۸

تا ز خودت‌نیست خبر درته‌خاکست نظر

یک مژه برخویش‌گشاگنج زویرانه برآ

۹

ما ومن عالم‌دون جمله‌فریب است وفسون

رو به در خواب زن ازکلفت افسانه برآ

۱۰

بیدل ازافسونگری‌ات خرس‌وبز آدم‌نشود

چنگ به هرریش مزن ازهوس شانه برآ

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات