بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۶۸۲

۱

عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

تا ذره‌ای‌ که می‌رمد از خود نگاه اوست

۲

ماییم و پاسبانی خلوت‌سرای چشم

بیرون رو، ای نگاه‌! که این خوابگاه اوست

۳

شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست

آزاده بیدلی‌که همان اشک آه اوست

۴

بیتاب عشق اگر همه ریگ روان شود

تا سر بجاست آبلهٔ پا به راه اوست

۵

از آه و ناله،‌ دل به غلط پی نمی‌برد

زین دشت هرچه‌گرد برآرد سپاه اوست

۶

حیرت نگاه شوکت نومیدی خودم

کاین هفت‌عرصه‌، یک کف بی‌دستگاه اوست

۷

در وادیی‌ که حسرت ما، آب می‌خورد

موج نگاه تشنه‌، هجوم گیاه اوست

۸

با محرمان عجز، حوادث چه می‌کند

سرهای جیب الفت ما در پناه اوست

۹

ته‌جرعهٔ شراب غروری است عجز ما

رنگ شکسته سایهٔ طرف ‌کلاه اوست

۱۰

دلدار تا تو رفته‌ای از خود رسیده است

بیدل‌گذشتنی که همین شاهراه اوست

تصاویر و صوت

نظرات