
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۶۹۳
۱
تنها نه ذره دقت اظهار داشتهست
خورشید نیز آینه درکار داشتهست
۲
دل غرهٔ چه عیش نشیندکه زیرچرخ
گوهر شکست و آینه زنگار داشتهست
۳
تنزیه در صنایع آثار دهر نیست
این شیشهگر حقیقت گل کار داشتهست
۴
در ششجهت تنیدن آهنگ حیرتیست
قانون درد دل چقدر تار داشتهست
۵
آگاه نیست هیچکس از نشئهٔ حضور
حیرت هزار ساغر سرشار داشتهست
۶
نقش نگار خانهٔ دل جز خیال نیست
آیینه هرچه دارد از آن عار داشتهست
۷
ای از جنون جهل تن آسانی آرزوست
هوشی کهسایه را کهنگونسار داشتهست
۸
قد دو تاست حلقهٔ چندین سجود ناز
گویا سراغی از در دلدار داشتهست
۹
هرچند داغگشت دل و دیده خونگریست
آگه نشدکه عشق چه آزار داشتهست
۱۰
بیدل تو اندکی گره دل گشاده کن
کاین نوغزل چهصنعت اسرار داشتهست
نظرات