
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۶۹۴
۱
عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشتهست
آسمان را هم که میبینی زمین برداشتهست
۲
حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند
پای درگل رفته ما را اینچنین برداشتهست
۳
کوشش بیهوده خلقی را به کلفت غوطه داد
موج در خورد تلاش، از بحر، چین برداشتهست
۴
تا نفس زد تخم خواب ریشهها گردید تلخ
دل جهانی را به فریاد حزین برداشتهست
۵
برحلاوت دوستان یک چشم عبرت وا نکرد
این همه زخمی که موم از انگبین برداشتهست
۶
بیش ازین تاب گرانیهای دل مقدور نیست
ناله دارد کوه تا نامم نگین برداشتهست
۷
بیگرانی نیست تکلیفی که دارد سرنوشت
پشت ابرو هم خم از بار جبین برداشتهست
۸
سعی ما چون شمع رفت آخر به تاراج عرق
نخل باغ ناتوانیها همین برداشتهست
۹
سایه بودیم این زمان خورشید گردونیم و بس
نیستی ما را چه مقدار از زمین برداشتهست
۱۰
بیدل از افلاس ما رز جنون پوشیده نیست
دست کوته تا گریبان آستین برداشتهست
نظرات