
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۷۱۲
۱
غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست
تو خود تویی به کجا رفتهای خیال تو چیست
۲
جهات دهر یک آغوش انس دارد و بس
به جز سیاهی مژگان رَم غزال تو چیست
۳
محیط عشق ندامتگهر نمیباشد
جز این عرق که تو پیدایی انفعال تو چیست
۴
به عالم کُرَوی ششجهت مساوات است
چو آفتاب بقایت چه و زوال تو چیست
۵
به پیچ و تاب چو شمع از خودت برآمدنی است
درین حدیقه دگر ریشهٔ نهال تو چیست
۶
مآل شاه و گدا ناامیدی است اینجا
شکستگی هوسی چینی و سفال تو چیست
۷
گذشت عمر به پرواز وَهم عنقایت
دمی بهخود نرسیدی که زیر بال تو چیست
۸
به روی پرتو مهر از خرام سایه مپرس
تأملی که درین عرصه پایمال تو چیست
۹
جهان مطلقی از فهم خود چه میخواهی
به علم اگر همهگردون شدی کمال تو چیست
۱۰
نبودی آمدهای نیستی و میآیی
نه ماضیای و نه مستقبلی است حال تو چیست
۱۱
به وهم چشمه چو آیینه خون مخور بیدل
نمی برون نتراویدهای زلال تو چیست
تصاویر و صوت

نظرات
امین دانشی