
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۷۲۱
۱
امروز دور صحبت وقف ستم ایاغیست
قلقل ترنگ میناست از بسکه نشئه باغیست
۲
الزام و انفعال است شرط وفاق احباب
دلبستگیکه دارند با یکدگر جناغیست
۳
از طبع نکتهسنجان انصافکرده پرواز
از بسکه خردهگیرند تحسینشانکلاغیست
۴
در دوستان شکایت هنگام گرم دارد
هرجاخموشییهستاز شکوهبیدماغیست
۵
نی دل حضور دارد، نی دیده نور دارد
سامان این شبستان کوری و بیچراغیست
۶
تا دل الم نچیند ازکینه محترز باش
گر تلخی از حلاوتگلکرد میوه داغیست
۷
مشکل دماغ سودا آزادگی نخواهد
داغ هوای صحراست هرچند لاله باغیست
۸
زین جستجوی باطل بر هرچه وارسیدم
دیدم به دوش انفاس بار عدم سراغیست
۹
بیدل من جنونکش درحسرت دل جمع
ازهرکهچارهجستمگفتاینمرضدماغیست
نظرات