
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۷۳۰
۱
صفای حال ما مغشوش رنگیست
عدم را نام هستی سخت ننگیست
۲
ز قید سخت جانیها مپرسید
شرار ما قفس فرسوده سنگیست
۳
به هر جا بال عجز ما گشودند
پر پرواز نقش پای لنگی ست
۴
نواهایی که دارد ساز زنجیر
ز شست شهرتمجنون خدنگیست
۵
جهان گرد سویدای که دارد
ز داغ لاله این صحرا پلنگیست
۶
سراپا بالم و از عجز طاقت
چوگل پروازم از رنگی به رنگیست
۷
چو شمع از فکر هستی میگدازم
بغل واکردن جیبم نهنگیست
۸
شکستن شاقی بزم است هشدار
می و مینا و جام اینجا نرنگیست
۹
جهان ، جنس بد و نیکی ندارد
تویی سرمایه هر جا صلح و جنگیست
۱۰
به یکتایی طرفگردیدنت چند
خیالاندیشی آیینه زنگیست
۱۱
نواپروردهٔ عجزیم بیدل
درین دریا خم هر موج چنگیست
نظرات