بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۳۲

۱

چارهٔ دردسر دیر محبت جلی‌ست

شمع صفت عمرهاست قشقهٔ ما صندلی‌ست

۲

رابط اجزای وهم یک مژه بربستن است

تا به دوچشم است‌کار علم و عیان احولی‌ست

۳

آینهٔ راز دل آن همه روشن نشد

چاک‌گریبان همین یک دو الف صیقلی‌ست

۴

به‌که ؛ لب نگذرد زمزمهٔ احتیاج

خون قناعت مریز ناله رگ ممتلی‌ست

۵

نام تکلف مباد ننگ تک و‌تاز مرد

ششجهتت خواب پاست‌کفش اگر مخملی‌ست

۶

کلفت فردا همان دی شمر آزاد باش

آنچه به تفصیل آن منتظری مجملی‌ست

۷

مطرب دل‌گر زند زخمه به قانون شوق

صور به صد شور حشر زمزمهٔ یللی‌ست

۸

لمعهٔ مهر ازل تا نفرازد علم

ای به دلایل مثل نور شبت مشعلی‌ست

۹

بر خط تحریرعشق شورحواشی مبند

متن رموز ادب از لب ما جدولی‌ست

۱۰

بیدل از اسرارعشق‌گوش ولب آگاه نیست

فهم‌کن ودم مزن حرف نبی یا ولی‌ست

تصاویر و صوت

نظرات