بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۳۳

۱

بجاست‌شکوهٔ ما تا ره فغان خالیست

زمین پراست دلش بسکه آسمان خالیست

۲

سراغ بلبل ما زین چمن مگیرومپرس

خیال ناله فروش است و آشیان خالیست

۳

غبار غفلت ما را علاج نتوان‌کرد

پر است دیده ز دیدار و همچنان خالیست

۴

شکست رنگ به عرض تبسمی نرسید

ز ریشهٔ طربم‌کشت زعفران خالیست

۵

دل شکسته ره درد واکند ورنه

لبم چو ساغرتصویر از فغان خالیست

۶

سپهر حسرت پرواز ناله‌ام دارد

ز شوق تیر من آغوش این‌کمان خالیست

۷

ز بسکه منتظران تو رفته‌اند ز خویش

چون نقش پا زنگه چشم بیدلان خالیست

۸

جهان‌چو شیشهٔ‌ساعت‌طلسم‌فقر و غناست

پرست وقت دگرآنچه این زمان خالیست

۹

زکوچهٔ نی و جولان ناله هیچ مپرس

مقام ناوک نازت در استخوان خالیست

۱۰

دلی به سینه ندارم چو دانهٔ گندم

ازین متاع‌، من خسته را دکان خالیست

۱۱

به راه دوست ز محراب نقش پا پیداست

که جای سجدهٔ دلها درین مکان خالیست

۱۲

درین هوسکده هرکس بضاعتی دارد

دعاست مایهٔ جمعی‌که دستشان خالیست

۱۳

ز پهلوی پری‌کیسه قدرت است اینجا

به عجز شیشه زند سنگ اگرمیان خالیست

۱۴

به رنگ نقش نگین بیدل ازسبکروحی

نشسته‌ایم و زما جای ما همان خالیست

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۲۷

نظرات

user_image
رهی رهگذر
۱۴۰۰/۰۲/۰۷ - ۱۰:۵۷:۵۷
با درود، فکر کنم وزن این غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) باشد.
user_image
قطره بقایی
۱۴۰۲/۰۲/۱۶ - ۱۱:۲۵:۱۹
وزن غزل را اشتباه درج کرده اید.اصل وزن چنین است:(مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن/فَعَلن)