بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۶۳

۱

وضع ترتیب ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

قابل این ز‌ه کمان قبضهٔ نداف نیست

۲

از عدم می‌جوشد این افسانه‌های ما و من

گر ‌به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست

۳

غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود

هیچ جا موحش‌تر از آیینهٔ ناصاف نیست

۴

رایج و قلب دکان وهم بی‌اندازه است

با چه پردازد دماغ ناتوان صراف نیست

۵

خواب راحت مدعای منعم است اما چه سود

مخملی جز بوریای فقر تسکین‌باف نیست

۶

هرکه را دیدم درین مشهد دو نیمش کرده اند

تیغ قاتل هم بر این تقدیر بی‌انصاف نیست

۷

آن سوی خوف و رجا خلد یقین پیدا کنید

ورنه ایمانی‌ که مشهور است‌ جز اعراف نیست

۸

نقش این دفتر کماهی ‌کشف طبع ما نشد

عینک فطرت در اینجا آنقدر شفاف نیست

۹

بوالفضول‌ جود باش این‌ب زم اکرام است و بس

هرقدر بخشد کسی ‌آب ‌از محیط‌ اسراف ‌نیست

۱۰

عرش و فرش اینجا محاط وسعت‌آباد ‌دل است

کعبهٔ ما را سواد تنگی از اطراف نیست

۱۱

طالب فهم مسمایی عیار اسم ‌گیر

صورت‌ عنقا همین ‌جز عین‌ و نون ‌و قاف نیست

۱۲

قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد

تا ز مینا نگذرد درد است‌ این می‌ صاف نیست

تصاویر و صوت

نظرات