بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۷۷

۱

جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست

ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست

۲

کمند همت وحشت سوار عشق رساست

هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست

۳

زلاف‌ترک میفکن‌خلل به‌همت فقر

شکست هردو جهان یک‌کلاه‌وار تو نیست

۴

شرر به چشم تغافل اشارتی دارد

که این بساط هوس جان انتظار تو نیست

۵

سحر چه‌کرد درتن باغ تا توخواهی‌کرد

به هوش باش‌که فرصت نفس شمارتو نیست

۶

کجاست آینه‌ای کزنفس نباخت صفا

هوای عالم هستی همین غبار تو نیست

۷

کدام موج درین بحر بی‌تردد ماند

به خود مناز ز جهدی‌که اختیار تو نیست

۸

حضور ساغر خمیازه می‌دهد آواز

که هیچ نشئه به‌گل‌کردن خمارتو نیست

۹

کدام رمز و چه اسرار، خویش را دریاب

که هرچه هست نهان غبرآشکارتونیست

۱۰

به‌خود چه‌الفت بیگانگی‌ست شوق تو را

که محو غیری وآیینه درکنارتو نیست

۱۱

مثال شخص درآیینه‌گرد وحشت اوست

توگر ز خودنروی هیچکس دچارتو نیست

۱۲

دلیل خویش پس از مرگ هم تویی بیدل

چو شمع‌کشته‌کسی جز تو بر مزارتو نیست

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۷۶

نظرات

user_image
منصور محمدزاده
۱۳۸۹/۰۸/۱۲ - ۲۲:۱۴:۱۷
خواهشمند است بیت نهم را اصلاح فرمایید:نادرست:کدام رمز و چه اسرار، خویش را دریابکه هرچه هست نهان غبرآشکارتونیستدرست:کدام رمز و چه اسرار، خویش را دریابکه هرچه هست نهان غیرآشکار تو نیست
user_image
محمد طهماسبی دهنو(k_h)
۱۳۹۸/۱۱/۳۰ - ۱۳:۱۶:۰۹
سحر چه‌کرد درتن باغ تا توخواهی‌کردبه هوش باش‌که فرصت نفس شمارتو نیستسحر چه‌کرد درین باغ تا توخواهی‌کردبه هوش باش‌که فرصت نفس شمار تو نیست