بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۷۸

۱

در خیال مزن فهم خویش سازتو نیست

چو شمع جیب‌تو جز بوتهٔ‌گداز تو نیست

۲

زکارگاه خیالت کسی چه پرده درد

که فطرت توهم از محرمان رازتو نیست

۳

به غیر نیستی از اعتبار عالم رنگ

به هرچه فخرکنی باب امتیازتو نیست

۴

زدستگاه تصنع تری به آب مبند

حقیقتی‌که تو داری به جز مجاز تو نیست

۵

به سایه نیز ندارد غرور خاک حساب

نشیب هرچه‌کنی فهم جزفرازتونیست

۶

به غیر سجده ز خاک ضعیف منفعلی‌ست

ز جست وخیز برآ این قدر نماز تو نیست

۷

تردد دو جهان آرزوی مقصد خلق

به‌عرصه‌ای‌ست‌که یک‌گام هرزه‌تاز تو نیست

۸

به پردهٔ تپش دل هراز مضراب است

توگر نفس نزنی دهر نغمه‌سازتو نیست

۹

زچشم بستن خود غافلی‌، امل تا چند

حریف نیم‌گره رشتهٔ دراز تو نیست

۱۰

ز اختیار درین بزم دم مزن بیدل

جهان‌، جهان نیاز است‌، جای ناز تو نیست

تصاویر و صوت

نظرات