بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۷۹۷

۱

فریاد که در عالم تحقیق‌ کسی نیست

یک خانهٔ عنقاست ‌که آنجا مگسی نیست

۲

با عقل چه جوشیم‌که جز وهم ندارد

از عشق چه لافیم که بیش از هوسی نیست

۳

گر دل بتپد غیر نفس‌ کیست رفیقش

ور چشم پرّد جز مژه امید خسی نیست

۴

حیرت ز رفیقان سفرکرده چه جوید

دیدیم‌ که رفتند و صدای جرسی نیست

۵

بر وعده دیدار که فرداست حسابش

امروز چه نالیم نفس همنفسی نیست

۶

ای کاش دمی چند گرفتار توان زیست

اما چه توان کرد که دام و قفسی نیست

۷

بر بیکسی‌ کاغذ آتش زده رحمی

کاین قافله را غیر عدم پیش و پسی نیست

۸

چون شمع به امید فنا چند توان سوخت

ای باد سحر غیر تو فریادرسی نیست

۹

بیدل الم و عیش خیالات تعین

تا چشم‌گشایی ‌که ‌گذشته‌ست و بسی نیست

تصاویر و صوت

نظرات