بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۱۰

۱

جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت

شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت

۲

ای خوش آن عهدی‌که در محراب چشم انتظار

اشک ما هم‌گردشی چون سبحهٔ زهاد داشت

۳

صید ما را حلقهٔ دام بلا شد عافیت

گوشهٔ چشمی‌که با دل الفت صیاد داشت

۴

خواب اگروحشت گرفت از دیدهٔ من دور نیست

خانهٔ چشمم چوگوهر آب در بنیاد داشت

۵

بیخودی از معنی جمعیتم آگاه‌کرد

گردش رنگ اعتبار سیلی استاد داشت

۶

کرد تعمیر اینقدرگرد خرابی آشکار

ورنه ویران بودن ما عالمی آباد داشت

۷

این زمان محو فرامش نغمگی‌های دلیم

جام ما پیش ازشکستنها ترنگی یاد داشت

۸

از فنای ما مشو غافل‌که این مشت شرار

چشم زخم نیستی در عالم ایجاد داشت

۹

دوش‌کز سازعدم هستی ظهور آهنگ بود

نالهٔ ما هم نوای هرچه باداباد داشت

۱۰

حیف اوقاتی‌که صرف‌کوشش بیجا شود

تیشه عمری نوحه بر جان‌کندن فرهاد داشت

۱۱

بال قمری این زمان بیدل غبار سرو نیست

گردوحشت پیش ازین هم هرکه بود آزاد داشت

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۲۶۷

نظرات

user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۰۱/۰۶ - ۱۵:۰۴:۲۶
حیفِ اوقاتی‌ که صرف‌ِ کوششِ بیجا شودتیشه عمری نوحه بر جان‌ کندنِ فرهاد داشتبیت چندان پیچیده نیستفقط تلمیحی به داستان شیرین و فرهاد داره که قضیه ش اینه که خسروپرویز (نامزدِ شیرین)، برا اینکه فرهاد رو دک کنه و مزاحمِ خودش و شیرین نشه میگه اگه بیستون رو از این طرف بکنی و از اونطرف بیای بیرون، من بیخیالِ شیرین میشم.فرهادم نامردی نمیکنه و شروع میکنه به کندنِ کوه و دم دمای تموم شدن که بوده خسرو میبینه هوا پسه و الکی به گوشِ فرهاد میرسونه که شیرین مرده و فرهاد هم همونجا از غصه تیشه ای که باهاش کوه میکنده رو به سرِ خودش میزنه و میمیره.صدای تیشه توی ادبیاتِ ما به ناله ی عاشق تشبیه میشه، ولی اینجا بیدل میگه تیشه برای کارِ بیهوده ای که فرهاد انجام میداد ناله میکرده.و ظرافت در استفاده از اصطلاحِ (جان کندن) هست در مقابلِ (کوه کندن)