بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۲۰

۱

در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت

بالیدگی چو آبله‌ام پایمال داشت

۲

سیراب نازم از دل بی‌مدعای خویش

گوهربه جیب صافی مطلب زلال داشت

۳

کردیم سیر وادی وحشت .سواد عشق

تا نقش پا همان رم چشم غزال داشت

۴

-‌عون شمع جنبش مژه ها را، رختش برد

پرواز آرمیده ما طرفه بال داشت

۵

شورطلب‌، ز وهم فنا سربه جیب ماند

ورنه به خاک نیز جنون احتمال داشت

۶

سررشتهٔ هلال به خورشید محکم است

نقصان حال ما ثری ازکمال داشت

۷

در عین وصل چشم به پیغام دوختیم

شبنم به روی‌گل نگهی در خیال داشت

۸

اکنون علاج شبههٔ هستی‌که می‌کند

در سنگ نیز آینهٔ ما مثال داشت

۹

آن حیرتی‌که‌کرد به رویت مقابلم

آیینه‌داری از دل بی‌انفعال داشت

۱۰

مشکل به عیش بی‌نفسان پی بردکسی

شمع خموش سیر شبستان حال داشت

۱۱

یارب شفق طرازکدامین بهار شد

رنگی‌که خون بیکسی‌ام زیر بال داشت

۱۲

هرکس به قدرهمت خود ناز می‌کند

بیدل غم تو دارد اگر خواجه مال داشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد هارون صادقی
۱۳۹۴/۰۱/۱۳ - ۰۵:۵۴:۱۵
با عرض سلام و تقدیم احترامات الیوم پنجشنبه مورخ 13 حمل سال 1394 خورشیدی غزل مطرح مورد برسی گرفته شد که در مصرع چهارم اشتباهی کتبی محسوس است که چنین تحریر شده است.عون شمع جنبش مژه ها را رخت برد.در حالیکه اصل آن چنین است.چون شمع جنبش مژه ما را زخویش بردامیدوارم در قسمت تصحیح آن اقدام نموده ممنون سازید.