بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۴۱

۱

شب به یاد آن لب خموش گذشت

ناله شد شمع وگلفروش‌گذشت

۲

چشم بر جلوه‌ای‌ که وا کردیم

پیش پیش نگاه هوش گذشت

۳

عمر رفت و هنوز در خوابم

کاروان از سرم خموش گذشت

۴

زبر پا دیدم از نشاط مپرس

مژه پل گشت و نای و نوش گذشت

۵

کاف و نون‌، خلق را، به شور آورد

این دو حرف ازکجا به‌گوش گذشت

۶

طرفه راهی‌، چو شمع پیمودیم

سر ما هر قدم ز دوش‌ گذشت

۷

فقر ما، ماتم دو عالم دشت

همه جا یک سیاهپوش گذشت

۸

بی‌جنون ترک وهم نتوان‌کرد

باده از خم به قدر جوش ‌گذشت

۹

گر جنون کرده‌ای تکلف چیست

فصل پنهان‌کن و بپوش گذشت

۱۰

سوختن هم غنیمت است این شمع

امشب آمد همان‌که دوش‌گذشت

۱۱

تشنهٔ وصل بود بیدل ما

تیغ شد آب ‌کز گلوش ‌گذشت

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۳۴۱

نظرات