بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۵۳

۱

بعد از این باید سراغ من ز خاموشی گرفت

داشتم نامی در این یاران فراموشی گرفت

۲

پردهٔ ناموس هستی بود آغوش کفن

از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشی گرفت

۳

دوستان را ما و تو افکند دور از یکدگر

این غبار آخر سر راه به همجوشی گرفت

۴

گر به این آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق

صور خواهد چون طنین پشه سرگوشی گرفت

۵

الفت دلها فشار توأم بادام داشت

عبرت اینجا باج تنگی از هماغوشی گرفت

۶

برنگشت از دشت استغنا غبار رفته‌ام

از که پرسم دامن نازی که بیهوشی گرفت

۷

شکر کن بیدل که در توفان نیرنگ شعور

عالمی شد غرق و دست ما قدح‌نوشی گرفت

تصاویر و صوت

طاهره خان پور :

نظرات