بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۷۲

۱

ای پر فشان چون بوی‌گل بیرنگی از پیراهنت

عنقا شوم تاگرد من یابد سراغ دامنت

۲

با صد حدوث‌کیف وکم از مزرع ناز قدم

یک ریشه برشوخی نزد تخم دو عالم خرمنت

۳

تنزیه صد شبنم حیاپروردهٔ تشبیه تو

جان صد عرق آب بقاگل‌کردهٔ لطف تنت

۴

تجدید ناز آشفتهٔ رنگ لباس آرایی‌ات

بی‌پردگی دیوانهٔ طرح نقاب افکندنت

۵

در وادی شوق یقین صد طور موسی آفرین

خاکستر پروانه‌ای محو چراغ ایمنت

۶

در نوبهار لم‌یزل جوشیده از باغ ازل

نه آسمان‌گل در بغل یک برگ سبزگلشنت

۷

دل را به‌حیرت‌کرد خون بر عقل زد برق جنون

شور دوعالم‌کاف و نون یک‌لب به‌حرف آوردنت

۸

هرجا برون‌جوشیده‌ای‌خودرابه‌خود پوشیده‌ای

در نور شمعت مضمحل فانوسی پیراهنت

۹

جوش محیط‌کبریا برقطره زد آیینه‌ها

ما را به ما کرد آشنا هنگامهٔ ما و مَنَت

۱۰

نی عشق دانم نی‌هوس شوق توام سرمایه بس

ای‌صبح یک‌عالم نفس اندیشهٔ دل مسکنت

۱۱

حسن حقیقت روبروسعی فضول آیینه‌جو

بیدل چه پردازد بگو ای یافتن ناجستنت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۲۵ - ۲۳:۰۵:۳۹
این غزل نیایشی است به درگاه ذات باری تعالی.