
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۹
۱
آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا
خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا
۲
فرقی نداشت عزت وخواریدرین بساط
بیدارشد غنا به طمع تا زدیم پا
۳
از اصل، دور ماند جهانی به ذوق فرع
ما هم یک آبگینه به خارا زدیم پا
۴
عمریست طعمهخوار هجوم ندامتیم
یارب چرا چوموج به دریا زدیم پا
۵
زین مشت پرکه رهزن آرامکس مباد
برآشیان الفت عنقا زدیم پا
۶
قدر شکستدل نشناسی ستمکشیست
ما بیخبربه ریزة مینا زدیم پا
۷
طی شد به وهم عمرچه دنیا چهآخرت
زین یک نفس تپش بهکجاها زدیم پا
۸
مژگان بسته سیر دو عالم خیال داشت
از شوخی نگه به تماشا زدیم پا
۹
شرم سجود او عرقی چند سازکرد
کز جبهه سودنی به ثریا زدیم پا
۱۰
واماندگی چو موجگهر بیغنا نبود
بر عالمی ز آبلهٔ پا زدیم پا
۱۱
چون اشک شمع در قدم عجز داشتیم
لغزیدنیکه بر همه اعضا زدیم پا
۱۲
بیدل ز بس سراسراین دشتکلفت است
جزگرد برنخاست به هرجا زدیم پا
تصاویر و صوت

نظرات
علی شکوهی
پاسخ: با تشکر، با مطابقت با نسخهٔ چاپی مطابق فرمودهٔ شما «جاه» صحیح است. تصحیح شد.
محمدباقر
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
عبدالغفار