بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۹۰۱

۱

دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح

گلجوش هر نفس زدنت صدهزار فتح

۲

دستت به بازوی نسب مرتضی قوی

تیغ تو را همین حسب ذوالفقار فتح

۳

یک غنچه غیر گل نتوان یافت تا ابد

در گلشنی که کرد حقش آبیار فتح

۴

گردون چو زخم کهنه کند چارپاره‌اش

گر با دل عدوی‌ تو سازد دچار فتح

۵

هرجا به عزم رزم ببالد اراده‌ات

مژگان گشودنی نکشد انتظار فتح

۶

یارب چو آفتاب به هرجا قدم زنی

گردد رهت چو صبح کند آشکار فتح

۷

چندانکه چشم کار کند گل دمیده گیر

چون آسمان گرفته جهان در کنار فتح

۸

آغوش خرمی چقدر باز کرده‌ای

کآفاق از تو باغ گل است ای بهار فتح

۹

یکبار اگر رسد به زبان نام نصرتت

هشتاد و هشت و چارصد ارد شمار فتح

۱۰

تا حشر ای سحاب چمن‌ساز بیدلان

بر مزرع امید دو عالم ببار فتح

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بشیر رحیمی
۱۳۹۳/۰۹/۲۶ - ۱۶:۵۷:۰۹
کلمه "گردد" در این مصراع باید "گرد" باشد.گرد رهت چو صبح کند آشکار فتح