بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۹۰۹

۱

شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ

از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ

۲

پختگی در طبع ناقص بی‌دماغ تهمت است

دود می‌آید برون از چوبهای خام تلخ

۳

امتداد عمر برد از چشم ما ذوق نگاه

کهنگی‌ها کرد آخر مغز این بادام تلخ

۴

دشمن امن است موقع ناشناسی دم زدن

زندگی بر خود مکن چون مرغ بی‌هنگام تلخ

۵

حرص زر آنگه حلاوت اختراع وهم کیست

کامها در جوش صفرا می‌شود ناکام تلخ

۶

بی‌صداعی نیست شهرتهای اقبال جهان

موج‌چین زد بسکه شد آب عقیق ازنام تلخ

۷

جوهر فطرت مکن باطل به تمهید غرض

ای ‌بسا مدحی‌ که ‌شد زین‌ شیوه‌ چون دشنام ‌تلخ

۸

بسکه دارد طبع خلق از حق‌گذار‌ی انفعال

دادن جان نیست اپنجا چون ادای وام تلخ

۹

انتظار صید مطلب‌سخت راحت دشمن است

خواب نتوان‌یافت جز در دیده‌های دام تلخ

۱۰

گر ز ادبار آگهی بگذر ز اقبال هوس

ترک آغاز حلاوت نیست چون انجام تلخ

۱۱

می‌کند بیدل‌ تبسم زهر چشمش را علاج

پسته‌اش خواهد نمک زد گر شود بادام تلخ

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۹/۱۲/۱۰ - ۱۸:۰۳:۵۹
ابرام به معنی اصرار و پافشاری ست