بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۹۲

۱

به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را

به رنگ موی چینی سرمه می‌گیرد فغانش را

۲

ز فیض خاکساری اینقدر عزت هوس دارم

که در آغوش نقش سجده‌گیرم آستانش را

۳

زبان حال عاشق گر دعایی دارد این دارد

که یارب مهربان‌گردان دل نامهربانش را

۴

تحیرگلشن است اماکه دارد سیر اسرارش

خموشی بلبل است اماکه می‌فهمد زبانش را

۵

درین غفلت‌سراگویی مقیم خانهٔ چشمم

که با خواب است یکسر رنگ الفت پاسبانش را

۶

؟؟؟ در جستجو خاصیت موج نظر دارد

که غیراز چشم‌بستن نیست منزل‌کاروانش را

۷

شودکم ظرف در نعمت ز شکر ایزدی غافل

که‌سیری مهرخاموشی است چون ساغردهانش را

۸

هجوم شکوهٔ هرکس زدرد مفلسی باشد

نخیزد ناله از نی تا بود مغز استخوانش را

۹

به رنگ‌گردباد آن طایر وحشت پر و بالم

که هم در عالم پرواز بستند آشیانش را

۱۰

طلسم جسم‌گردد مانع پرواز روحانی

چو بوی‌گل‌که دیوار چمن‌گیرد عنانش را

۱۱

چوبرق ازچنگ فرصت رفت بیدل دامن وصلش

ز دود خرمن هستی مگریابم نشانش را

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات

user_image
ایوب آگاه
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۱۴:۴۵:۱۳
بیت ششم به این شکل صحیح است: نفس در جستجو خاصیت موج نظر داردکه غیراز چشم‌بستن نیست منزل‌کاروانش را
user_image
Polestar
۱۴۰۰/۰۳/۲۳ - ۰۶:۴۰:۰۰
زبان حال عاشق.... محشر کرده!