
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۹۳۹
۱
دل اگر محو مدعا گردد
درد در کام ما دوا گردد
۲
طعمهٔ درد اگر رسد دریا
هرمگس همسر هما گردد
۳
محو اسرار طرهٔ او
رگ گل دام مدعا گردد
۴
گرسگالد وداع سلک هوس
گره دلگهر اداگردد
۵
گسلد گر هوس سلاسل وهم
کوه و صحرا همه هوا گردد
۶
محوگردد سواد مصرع سرو
مدّ آهم اگر رسا گردد
۷
ما و احرام آه دردآلود
هم هواگرد را عصاگردد
۸
دل آسوده کو؟ مگر وسواس
گره آرد که دام ما گردد
۹
در طلوع کمال بیدل ما
ماه در هالهٔ سها گردد
تصاویر و صوت

نظرات
.M.FAHIM
ایوب آگاه