بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۹۷۹

۱

دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد

ز اوراق ‌کتاب رنگ گل جزوی به سر دارد

۲

چه‌مکان‌است‌کیرد بهرای شوق از خط خوبان

نگاه بوالهوس از سرمه هم خاکی به سردارد

۳

چو برگ گل‌کز آسیب نسیمی رنگ می‌بازد

تن نازک مزاج او ز بوی‌گل خطر دارد

۴

توان از نرمی دل محرم درد جهان ‌گشتن

که طبع مومیایی از شکستنها خبر دارد

۵

بغیر از خاک‌ گردیدن پناهی نیست ظالم را

که تیغ شعله در خاکستر امید سپر دارد

۶

مباد از صحبت آیینه ناگه منفعل‌ گردی

که آن‌گستاخ روی سنگدل دامان تر دارد

۷

شدم خاک و ز وحشت بر نمی‌آید غبار من

به خاکستر هنوز این شعلهٔ افسرده پر دارد

۸

دل آسوده تشویش بلای دیگر است اینجا

صدف ایمن نباشد از شکستن تاگهر دارد

۹

بغیر از خودگدازی چیست در بنیاد محرومی

دل عاشق همین خون‌گشتنی دارد اگر دارد

۱۰

به نومیدی ز امید ثمر برگ قناعت ‌کن

که نخل باغ فرصت ریشه درطبع شرر دارد

۱۱

ز ناهنجاری مغرور جاه ایمن مشو بیدل

لگداندازیی بر پرده دارد هرکه خر دارد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۵۸۱

نظرات