بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۰

۱

از پریشانی من گر خبری بود تو را

به من و حال دل من نظری بود تو را

۲

زنده گردم زِلحد رقص کنان برخیزم

بعد مرگ ار به مزارم گذری بود تو را

۳

به شبیه قد و رخسار بت من بودی

به سرای سروچمن گر قمری بود تو را

۴

یا که چون طره او مشک ترت بود ثمر

یاخرامیدن و پای دگری بود تو را

۵

دل چون آهن آن سیم بدن نرم شدی

اگر ای آه دل من اثری بود تو را

۶

بخت خوابیده من چشم گشودی از خواب

ای شب هجر گر از پی سحری بود تو را

۷

چون من خون شده دل بود بلند اقبالت

گر به دل عشق بت سیم بری بود تو را

تصاویر و صوت

نظرات