بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۰۵

۱

سر زلف تومی گردد به رخسار توگاهی کج

و یا بهر گزیدن می شود مار سیاهی کج

۲

چو طفل اندر گه تعلیم پیش اوستاد خود

همی زلفت شود ازبادگاهی راست گاهی کج

۳

بفگتم راستی نسبت دهم بامشک زلفت را

به پیچ وتاب رفت وکردبررویم نگاهی کج

۴

به زلفت مشک چین گفتم غلط کردم خطا گفتم

پریشان بودم وآشفته افتادم به راهی کج

۵

چو قدت راست بالا شداگر سرو چمن لیکن

چوتو بر دوش وسردارد کجا زلف وکلاهی کج

۶

بجز ابروی توبر روی توهرگز ندیدم من

که محرابی بود درمسجدی یا خانقاهی کج

۷

صف برگشته مژگانت پی تاراج جان ودل

بدان ماند که کرده بهر غارت قد سیاهی کج

۸

چه باکت گر بلند اقبال قدش از غمت کج شد

ندارد باغبان غم گر شود شاخ گیاهی کج

تصاویر و صوت

نظرات