بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۱

۱

به سویت از چه ز محراب می کند رو را

مگر به شیخ نمودی تو طاق ابرو را

۲

چونیشکر ز قدم تا به فرق شیرینی

بگوئی ار همه تلخ وترش کنی رو را

۳

مه است منخسف است آفتاب منکسف است

ویا حجاب به رخسار کرده ای مورا

۴

کنی اسیر دل خسته را به چنگل زلف

چنانکه صید کند شاهباز تیهو را

۵

مگر نه دوزخ از آن گناهکاران است

به من ز چیست ندانم نیفکنی خو را

۶

مگر نه خال تو جا کرده برلب کوثر

که گفت ره نبود در بهشت هندو را

۷

کسان که پند من از عشق دوست میگویند

چومن به چشم حقیقت ندیده اند او را

۸

گرفته ز ابرو ومژگان ز چیست تیر وکمان

خود او اسیر کند از نگاهی آهو را

۹

بدین روش که سراید غزل بلند اقبال

روا بود که بشویند شعر خواجو را

تصاویر و صوت

نظرات