بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۲۰

۱

منجم گفتامشب مه قران با آفتاب دارد

بگفتم یارم ار ساقی شود جام شراب آرد

۲

توگوئی آتش عشق بتان آب حیاتستی

که در پیری زلیخا را ز نوعهدشباب آرد

۳

دل مردوزن یک شهر از و در پیچ و تاب افتد

دومشکین طره را بر چهره چون درپیچ وتاب آرد

۴

به هر صورت نقاب چهره دل گشته غم ما را

اگر گیرد نقاب از رخ ویا بر رخ نقاب آرد

۵

بدوگفتم ز چشم مست خودعیار تر دیدی

بگفت‌آری کسی کاندر برش از دل کباب آرد

۶

بگفتم خواب را درچشم من منزل گزین گفتا

که چشمت چشمه سار آسا همی ترسم که آب آرد

۷

دوچشم نیمخوابت برده اند از دیده خوابم را

ز لعل لب مرا ده نوشداروئی که خواب آرد

۸

بدین گیسوی مشک آمیز مشک افشان مشک آگین

خطا باشد کس از چین و ختنگر مشک ناب آرد

۹

بلند اقبال هم رستم دل است ای ترک دررزمش

اگر چشمت ز مژگان لشکر افراسیاب آرد

تصاویر و صوت

نظرات