
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۲۱
۱
خون به دل از بوی مویت نافه تاتار دارد
نافه تاتار کی مشکی چومویت بار دارد
۲
خال رخسار تورا خوانم خلیل الله زیرا
کاندر آتش رفته وآتش را به خودگلزار دارد
۳
ترک چشم مستت از مژگان به کف بگرفته خنجر
نه همی با ما که جنگ او با در و دیوار دارد
۴
نسبتی نبودبه سرو وماهت از رخسار وقامت
سروکی چالش نماید مه کجا گفتار دارد
۵
فرق ننهددوست را چشم تو از مستی ز دشمن
لیکن اندر دلبری هوش دو صد هشیار دارد
۶
چشم یار منبود بیمار ای دل ناله کم کن
کس ننالد اینچنین در بر اگر بیمار دارد
۷
نیست از جور و جفا گر ترک من ضحاک دوران
از دوگیسو بر دو دوش خودچرا دومار دارد
۸
یار ما هست ار چه هر جائی ولیکن لن ترانی
می دهد پاسخ به هر کس خواهش دیدار دارد
۹
آن قیامت قامت ازقامت قیامت کرده برپا
با بلنداقبال گوئی تا قیامت کار دارد
نظرات