بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۲۲

۱

دل من نه عزم باغ و نه هوای راغ دارد

به خیال توهم از آن هم از این فراغ دارد

۲

بلی آنکه راست در بر چوتودلبری سمنبر

نه به فکر باغ باشد نه خیال راغ دارد

۳

چوخط توسبزه هرگز به کدام راغ روید

چو لب توغنچه گلبن به کدام باغ دارد

۴

ز غمت نگشته گر لاله ز گریه کور از چه

رخ او شده است خونین وهمیشه داغ دارد

۵

ندهد به پیش رخسار تو آفتاب پرتو

بر آفتاب آری چه ضیاء چراغ دارد

۶

نه فتد به سرخمارش نشود ز نشئه فارغ

ز شراب عشقت آنکس که بهکف ایاغ دارد

۷

شده زلف توپریشان چو دل بلنداقبال

مگر از دل پریشان من او سراغ دارد

تصاویر و صوت

نظرات