
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۳۲
۱
دانی ای مه که ز هجرت چه به من میگذرد
گذرد آنچه ز دی مه به چمن میگذرد
۲
آنچه بر زیبق و زر میگذرد از آتش
به دلم از غم تو سیمبدن میگذرد
۳
به یمن گر گذر آری ز عقیق لب تو
خون حسرت به دل کان یمن میگذرد
۴
گذر آرد به سر زلف تو چون باد صبا
میندانی که چه بر مشک ختن میگذرد
۵
باغبان قدّ تو گر بیند و بویت شنود
در پِیَت افتد و از سرو و سمن میگذرد
۶
به کلیسای نصارا اگر آری گذری
از بت و بتکده بالله شمن میگذرد
۷
چشد از شربت لعل تو اگر طفل رضیع
لب به پستان نگذارد ز لبن میگذرد
۸
به زیارت گذری گر به سر اهل قبور
از پِیَت مرده همی پارهکفن میگذرد
۹
شکر و شهد و یا شعر بلند اقبال است
وصف لعل تو چو او را به دهن میگذرد
نظرات