بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۳۸

۱

آن پری دیوانه ام اول ز روی خویش کرد

آخرم آورد و زنجیرم به موی خویش کرد

۲

حاجتم بر مشک وعنبر نیست دیگر ز آنکه او

بی نیاز از عنبر ومشکم ز بوی خویش کرد

۳

در وجود جوهر فرد اشتباهی داشتم

ثابتش یار از دهان و گفتگوی خویش کرد

۴

واعظ از خلد برین کم گو حکایت ز آنکه دوست

بی نیازم از بهشت از خاک کوی خویش کرد

۵

زاهدا از اتش سوزان مترسانم که یار

عمریم پرورده سوزنده خوی خویش کرد

۶

جام می دیگر مده ساقی که پیر می فروش

تا قیامت مستم از خم وسبوی خویش کرد

۷

گفت بر حال بلند اقبال یا رب رحم کن

چون در آئینه نگاه آن مه به روی خویش کرد

تصاویر و صوت

نظرات