
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۴۰
۱
رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد
چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد
۲
عزم کرده است همانا که کندتعمیرم
ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد
۳
نه من از گردش ایام پریشان شده ام
که پریشانی زلف تو پریشانم کرد
۴
یوسف از دست تومیکرد شکایت که مرا
گاه در چاه و گهی خسته زندانم کرد
۵
هستم ازعشق تو سرباز ولی همت عشق
یاور حال دل من شد وسلطانم کرد
۶
بهجهان نام ونشان هیچ نبود از من زار
التفات تو چنین میر جهانبانم کرد
۷
گفتی ؛ ازچیست چنین شهره بلنداقبال ات؟
عشق روی تو چنین شهره دورانم کرد
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی