
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۴۴
۱
دلم ازدیدن آن طره طرار می ترسد
بلی هرکس ندارد دل چو بیندمار می ترسد
۲
مکن زاری دلا اندر بر چشم سیاه او
که گر آواز زاری بشنود بیمار می ترسد
۳
ز بیم آن زلف لرزد پیش چشم وابروی جانان
بلی هر کس که باشدرهزن وطرار می ترسد
۴
مگر زلفش زره پوش است واز خنجر نیندیشد
که هر کس بنگری از مست خنجر دار می ترسد
۵
نیم عاشق از آن گل گر کنم دست طلب کوته
مخوان گلچین هر آنکس را که دست از خار می ترسد
۶
مرا درسوختن از عشق پروانه چوپروانه
نمی باشد خلیل الله کسی کز نار می ترسد
۷
بلنداقبال حرف حق زن ار ریزند خونت را
نه منصور انا الحق گواست آن کز دار می ترسد
نظرات