
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۴۷
۱
شراب عاشقان از نور باشد
نه اندر خم نه از انگورباشد
۲
ز مشرق تا به مغرب هست گامی
اگر چه درنظرها دور باشد
۳
بباید کرد خدمت آن شهی را
که در پیشش سلیمان مورباشد
۴
بت شیرین لبی دارم که ازاو
زمین وآسمان پر شور باشد
۵
به هرسو بنگرم می بینم او را
نمی بیند هر آنکس کور باشد
۶
نمی خواهد که از هر کس برد دل
زچشم خلق از آن مستور باشد
۷
ورگرنه روز و شب رخ می نماید
به چشمی کز رخش پرنور باشد
۸
بلند اقبال گویا مستی امشب
ویا طبعت به خودمغرور باشد
۹
مکن بازی به آن گیسوی مشکین
که بر زخم دلت ناسور باشد
نظرات