بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۴۸

۱

سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد

چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد

۲

چومرغی کز قفس باشد هوای گلشنش بر سر

به سیر عالم علوی مرا در دل هوس باشد

۳

ز جان منچه سزد کاین چنین شد پای بست تن

به مستی فی المثل ماند که در قیدعسس باشد

۴

ز جسمانی علایق دمبدم کاهد همی جانم

چو حلوایی که گردش روز وشب مور ومگس باشد

۵

دلا آسایش ار خواهی بیفکن پیرهن از تن

که بار پیرهن برتن تو را از پوست بس باشد

۶

بلند اقبال جسمش آن چنان کاهیده شد از غم

که هر گه دلبر او را دید گوید این چه کس باشد

تصاویر و صوت

نظرات