
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۵۱
۱
گر عاشق تو بی دل وجان شد شده باشد
وز عشق تو رسوای جهان شد شده باشد
۲
چون می شود آتش که بیفتد به نیستان
گر جسم من از عشق چنان شد شده باشد
۳
ای موی میانگر تن من از غم عشقت
باریک چو آن موی میان شدشده باشد
۴
چون ابرو ومژگان تو چون تیر و کمان است
گر قدچوتیرم چو کمان شد شده باشد
۵
رفتی ز برم زودتر از آب که از رود
از چشم من ار رودروان شد شده باشد
۶
گویند که امسال بهار آمد ودی رفت
ما ناشده آگاه خزان شد شده باشد
۷
اقبال بلندی که مرا بود گراز هجر
پست وسیه وخوار و نوان شدشده باشد
نظرات