
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۶
۱
وه که از این زندگانی دل به تنگ آید مرا
شیشه عمر از خدا خواهم به سنگ آید مرا
۲
دارم از بس دل غمین هستم ز بس اندوهگین
این فراخی جهان در چشم تنگ آید مرا
۳
برندارم دست از او تا زونگیرم کام دل
گر که دامان اجل روزی به چنگ آید مرا
۴
یونسم نه یوسفم نه پس چرا چون این وآن
گه به چه گه جای درکام نهنگ آید مرا
۵
چون بلنداقبال از بس تلخ کامم در جهان
گر بنوشم شهد وشکر چون شرنگ آیدمرا
نظرات