
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۷۴
۱
بسکه درزلفت دل من ذکر یا رب میکند
خواب خلقی راحرام از دیده هر شب می کند
۲
چون رخت بینم به زلفت میشوم گریان بلی
بارش آید مه چو جا در برج عقرب می کند
۳
می سزدزلف تورا خواند اگر کس لف و نشر
زآنکه خود را گه مشوش گه مرتب می کند
۴
دل پر ازخون گرددم از درد وحسرت چون انار
هرکه پیشم وصفی از آن سیب غبغب می کند
۵
زلفش از بس کافر آمد ز ابروی چون ذوالفقار
حیدر آسا ز آن دو نیمش همچو مرحب میکند
۶
آسمان را رشک ها هر شب ز من آید به دل
دامنم را دیده از بس پر ز کوکب می کند
۷
ز آن بلنداقبال در شیرین کلامی شهره شد
بسکه وصف لعل آن شوخ شکر لب می کند
نظرات