بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۸۱

۱

ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند

درکمندت صد هزاران دل به بند

۲

دل شد آرام از لب وچشمت بلی

رام گردد طفل از بادام وقند

۳

از گزند چشم بد پروا مدار

چون رخت آتش بود خالت سپند

۴

چهره و زلف تو برکافور و مشک

این تمسخر می کند آن ریشخند

۵

چون تنت هرگز به نرمی کس ندید

پرنیانی یا حریری یا پرند

۶

نیست دزدی همچو زلفت معتبر

نیست مستی همچوچشمت هوشمند

۷

کان به گنج عارضت شد پاسبان

واین کشد هر لحظه صیدی درکمند

۸

نالم از هجر تو چون نی تا به کی

جوشم از عشق توچون می تا به چند

۹

با بلنداقبال جور و کین مکن

کز خداوند است اقبالش بلند

تصاویر و صوت

نظرات