بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۸۸

۱

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود

دامنم را بین که اندر هر کنارش یم بود

۲

در دل هر آدمی باشد در این عالم غمی

من غمی دارم به دل کاندر دل عالم بود

۳

قدچون تیرم کمان آسا چه غم گر گشته خم

آن هلال ابروان را هم که دیدم خم بود

۴

زهر اگر باشد به دست وی شودخوشتر ز نوش

زخم اگر آید ز تیغ او بهاز مرهم بود

۵

چشمت از افراسیاب است وشدش مژگان سپاه

نیست پروائی مرا هم چون دل رستم بود

۶

از پری زادی یقین گر نیستی حوری نژاد

کاینچنین صورت نه از نسل بنی آدم بود

۷

چون بلند اقبال گردیدم ز عشق آن نگار

می سزد گر از وصالش هم دلم خرم بود

تصاویر و صوت

نظرات