بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲

۱

کس نخوابد تا به صبح از ناله من هر شبا

هر شب از بس تا به صبح از درد گویم یا ربا

۲

زلف بر روی تو بینم عقرب است اندر قمر

پس منجم از چه گوید شد قمر در عقربا

۳

همچو من کوکب شناس امروز در عالم مجو

بسکه هر شب تا سحرگه می شمارم کوکبا

۴

ناصح از عشق تو منع ما کندآگاه نیست

ز اینکه غیر از عشق رویت نیست ما را مذهبا

۵

پادشاه هفت اقلیم ار شود نبود چنانک

پاسبانی بر سر کوی تو گیرم منصبا

۶

غیر حرف عشق دلبر نیست بر لوح دلم

از معلم یاد نگرفتم جز این درمکتبا

۷

با وجود اینکه سیل اشک بگذشت از سرم

گوئی اندر آتشم از عشق آن بت از تبا

۸

ز آن بلند اقبال در شیرین کلامی شهره شد

بسکه می گوید حکایت زآن بت شکرلبا

تصاویر و صوت

نظرات