بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۰

۱

نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما

زر چه باشد به نثار قدم او سر ما

۲

روزگاری است که هیچم خبری ازخود نیست

که نه دلبر بر ما باشد و نه دل بر ما

۳

من که عاجز شدم از نامه نوشتن بر دوست

شسته شد بسکه خط از گریه چشم تر ما

۴

هر شب از بس ز غم زلف سیاهش گریم

سرخ اطلس شده از خون جگر بستر ما

۵

روز و شب با غم عشق رخ اوخرسندم

پرورش کرده به غم چون دل غم پرور ما

۶

ناامید این قدر از بختم و مأیوس از یار

که گر آید به برم می نشود باور ما

۷

سوزم از آتش هجران و بلنداقبالم

گر به سویش ببرد باد ز خاکستر ما

تصاویر و صوت

نظرات