بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۰۷

۱

آن پری پابست گیسوی گره گیرم نمود

عاقبت دیوانه ام کرد وبه زنجیرم نمود

۲

من نمی دادم بدودل نعلی از ابروی خویش

اندرآتش بردوسحری کردوتسخیری نمود

۳

اینهمه چنین برجبین و چهرم از پیری مبین

درجوانی عشق روی اوچنین پیرم نمود

۴

نیست از بسیاری عمر اینکه پشتم گشته خم

قد خمیده چون کمان آن قدچو تیرم نمود

۵

اندر اول سر به سر هجرش مرا دیوانه کرد

واندر آخر وصل او آباد وتعمیرم نمود

۶

گفتم آهوئی است چشم او چو دیدم مژه اش

مات گشتم درنظر چون چنگل شیرم نمود

۷

چون بلند اقبال بودم درهمه قولی فصیح

وصف رویش اخرس وعاجز ز تقریرم نمود

تصاویر و صوت

نظرات