بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۱

۱

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما

که روزگار نگردد به خواهش دل ما

۲

به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب

ز زندگانی دنیا چه بوده حاصل ما

۳

ملک به تربت ما سجده گر برد نه عجب

که عشق دوست عجین گشته است درگل ما

۴

هم از پیام توآسوده گشته خاطر ما

هم ازکلام تو آسان شده است مشکل ما

۵

همی ز ما طلبد وصل یار و عیش و نشاط

فغان از این دل پر آرزوی غافل ما

۶

دگر چه حاجت شمع وچراغ ومهتاب است

ز نور روی تو روشن شود چومنزل ما

۷

شویم فارغ وآسوده وبلنداقبال

اگر شود به جهان لطف یار شامل ما

تصاویر و صوت

نظرات